واگویه‌ها

در لغت نامه دهخدا در توضیح "واگویه" آمده است: سخن شنیده را باز گفتن

واگویه‌ها

در لغت نامه دهخدا در توضیح "واگویه" آمده است: سخن شنیده را باز گفتن

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نبض» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

جریان های دانشجویی از ابتدای به وجود آمدن خود همواره با فراز و فرود هایی همراه بوده است. وجه بارز این گروه ها قبل از انقلاب مبارزه با نظام شاهنشاهی بود که در پازلی بزرگتر که مبارزه با آمریکا بود قرار میگرفت. چیزی که آن سال ها غالبا به مبارزه با امپریالیسم تفسیر میشد و نشات گرفته از گروه های چپ بود. بعضا عنوان شد که مبارزه گروه های مسلمان با آمریکا نیز نسخه ای تقلبی از از مبارزه چپ ها با آمریکا بوده است. اما این گزاره به مرور زمان و با وقوع انقلاب اسلامی رنگ باخت. اوج مواجهه ی جریان مسلمان انقلابی با آمریکا در 13 آبان سال 58 و در جریان تسخیر سفارت رخ داد. از آن پس وجه مبارزه با آمریکا در جریان دانشجویی و در کشور و بین جریان های سیاسی قوت گرفت و جنایت های مکرر آمریکا به این جبهه گیری دامن زد.

اگر بخواهیم جریان مبارزات ضدآمریکایی -که بعد تر در یک مختصات دینی نام مبارزه به استکبار را به خود گرفت- بررسی کنیم بی شک این جریان در دوره هایی افول قابل توجهی داشت و این افول بی ربط به دولت ها و مشی آن ها نبود.



۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۳ ، ۱۶:۰۳
مجید خسروپور

«ای مالک! باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایی باشد که با میانه‌روی سازگارتر بود و با عدالت دم سازتر و خشنودی رعیت را در پی داشته باشد زیرا خشم توده‌های مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای بسپرد و حال آنکه، خشم نزدیکان اگر توده‌های مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد.» نامه حضرت امیر به مالک اشتر

عدالت دغدغه ی شریف مردانِ بزرگ بوده، که اگر چه در طول تاریخ به عرصه‌ی عمل آن چنان نزدیک هم نشد و نبود حکومتی که بنایش بر عدالتخواهی صادقانه باشد-اگر حکومت حضرت امیر را استثناء کنیم- و عمل به آن را سرلوحه قرار دهد اما امید به چنین آینده ای انگیزه‌ای برای زیستن در چنین دنیایی شد. حال در زمان زیستن ما نظامی در این کشور بر پا شده که ادعای عدالتخواهی و  پیروی از حکومت علی(ع) را دارد نظامی که اگر چه از عمرش سی و اندی میگذرد اما نسبت به تمدن پر سابقه‌ی رقیبش-غرب- نوجوانی خام محسوب می‌شود.

مبارزه با بی عدالتی و بروز و ظهور های مختلفی دارد. اما واضح ترین بروز آن در نظامی مدعی عدالتخواهی حفظ و حراست از بیت المال مردم و تلاش برای برقراری قسط در جامعه است. همان طور که در سیره امیرالمومنین این مسئله نسبت به تمام مسائل دیگر حتی حفظ نظام ارجحیت میابد، آن چنان که حضرتش به واسطه‌ی ایستادگی برابر زیاده خواهی‌های امثال طلحه و زبیر، آن‌ها جنگی را علیه حکومت ایشان تدارک دیده و هزینه‌های زیادی را به ایشان تحمیل می‌کنند. در واقع در سیره امیرالمونین حفظ نظام به کسب رضایت چند خواص زیاده خواه نیست، بلکه به کسب رضایت توده‌های مردم و حفاظت از حقوق آن‌هاست که «خشم خواص را بی اثر می‌کند».

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۲:۱۴
مجید خسروپور
حذف شد.
 بخش هایی از آن مورد تاییدم نبود. مثلا فضای نا امیدی زیادی که در متن وجود داشت. یا نسبت دادن واژه‌ی "سیاه" به روزنامه‌ها.
بعضی جاها نتوانستم منظورم را خوب برسانم.
دلیل اصلی هم اینکه کسی خواست تا حذفش کنم. کسی که حرفش نشنیده قبول است.
۸ موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۷ مهر ۹۲ ، ۲۱:۱۰
مجید خسروپور


من یک چوپان زاده‌ام، با پدرم صبح‌ها به صحرا می‌رفتیم، میش‌ها را می‌چراندیم و عصر ها برمی‌گشتیم. غروب یک روز دلگیر گرگ‌ها به گله زدند، گله را دریدند، پدرم را هم. و مرا هم زخمی کردند. با دو چشم خود خوی‌درندگی شان را دیدم، چشم‌های خشم آلود و چنگال‌ها و دندان‌های خونین‌شان را هم. جان دادن پدرم را هم.

بعد رفتند آن طرف‌تر جام‌های شیشه‌ای به دست گرفتند و با خون پدرم و میش‌ها مست شدند، رقصیدند، قهقه‌ی مستانه‌شان هنوز شب‌ها کابوس من است...

مردم شهر همه ناراحت و اندوهگین شدند، هر کدام خواستند پدری کنند برایم. فردای آن روز گرگ‌ها کت و شلوار به تن کردند، کراوات زدند، عطر و ادکلن زدند و به شهر غمزده آمدند. سه روز عزای عمومی اعلام کردند، اشک تمساح ریختند و حسابی مورد اکرام مردم واقع شدند. چشم‌های ترسناک‌شان را شناختم، فریاد زدم، شیون کردم و به کنج خانه خزیدم. به مردم گفتم اینان قاتلان پدرم هستند، کسی باور نکرد و مرا مجنون خواندند... از آن پس هرچند یک بار به شهر حمله می‌کردند، مردم را می‌دریدند و بعد خود را نگران مردم نشان می‌دادند. کسی هم نفهمید که گرگ‌ها فقط لباس عوض کرده‌اند...

قهقه‌ی مستانه‌شان هنوز شب‌ها کابوس من است...


پی‌نوشت1 : برای نبضِ دوست داشتنی، نشریه بسیج دانشکده فنی

پی‌نوشت2: دو شماره اخیر نبض درباره مذاکره با آمریکا

اولی

دومی

۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۲ ، ۲۳:۲۴
مجید خسروپور

این مطلب را  اردی بهشت گذشته برای نبض نشریه بسیج دانشجویی دانشکده فنی- نوشته بودم


نقدی بر تعطیلی زودهنگام دانشگاه های کشور


وقوع "انقلاب اسلامی" در سال ۱۳۵۷ تنها برای این نبود که به "جمهوری اسلامی" منجر شود و این انقلاب در سطح حاکمیت محدود شود، بلکه همین تشکیل جمهوری اسلامی نیز به علت خواست و اراده مردم بود و تشکیل جمهوری اسلامی مقدمه و  محملی شد برای جامعه سازی اسلامی. بنا بر این تعبیر تشکیل جمهوری اسلامی که بر پایه آگاهی بخشی بوده، بر همین پایه نیز باید ادامه یابد. در واقع رمز امتداد انقلاب اسلامی باز تولید آن  در برهه های مختلف است و در صورتی که این مسئله اتفاق نیفتد نمی توان از نسلی که درگیر وقوع انقلاب نبوده است انتظار ایستادن پای امتداد آن را داشت.

یکی از فرصت ها برای تبیین دوباره انقلاب اسلامی دوره های زمانی نزدیک انتخابات است. البته این که فقط در نزدیکی انتخابات چنبن اتفاقی بیفتد آن قدر ها هم پسندیده نیست که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست. از آنجا که در نزدیکی انتخابات ذهن مردم درگیر چگونگی اداره کشور در چند سال آینده میشود باید این فضا برای متفکرین هم آماده شود تا بتوانند به بررسی آرمان ها و بازتبیین آن ها بپردازند. تا بدین وسیله انتخابات بهانه ای باشد برای رشد جامعه اسلامی. «وقتی ما میگوییم "مردم" معنایش این نیست که مردم بیایند و رأی بدهند و مسئول و نماینده ای را انتخاب کنند بعد دیگر برای آن مردم هیچ مسئولیتی وجود نداشته باشد... مردم، محورند.» ۱۳۸۰/۰۳/۱۴

 

یکی از محمل ها برای رشد جامعه و بخصوص جوانان دانشگاه است. دانشگاه از منظر پرداختن به مسائل اجتماعی- سیاسی از ابتدای انقلاب تا کنون فراز و فرود های بسیاری داشته است. در دولت سازندگی تلاش های جدی برای غیر سیاسی کردن دانشگاه شد و این تفریط به افراطِ دفتر تحکیم وحدت در لیست دادن برای شرکت در انتخابات مجلس در در دوران اصلاحات تبدیل شد. اما آنچه که در سال های اخیر و به ویژه بعد از سال 88 مشاهده میشود باز هم تلاش جدی برای غیر سیاسی کردن فضای دانشگاه است و انچه که بهانه میشود این است که دانشگاه نباید پایگاه گروه ها و احزاب سیاسی باشد. این حرف حرف درستی است اما نتیجه ای که از آن گرفته شد و تاثیری که در فضای دانشگاه گذاشت چیزی جز رخوت، سکوت و سکون نبود و دانشگاهی را که قرار بود مبدأ تحولات باشد به دبیرستانی مختلط تبدیل کرد و فضای تفکر و اندیشه و گفت و گو را به حداقل رسانید.

آن چه که بهانه ای شد برای نوشتن این سطور اقدام عجیب وزارت علوم در برگزاری زودهنگام امتحانات دانشگاه و تعطیلی دانشگاه ها و خوابگاه ها پیش از برگزاری انتخابات است. البته این بار دیگر نمی توان فقط به دکتر هبر اشکال وارد کرد بلکه این اقدام نتیجه یک سیاست کلی بود که در چند سال اخیر در دانشگاه های کشور شاهد ان بودیم: خاموش کردن فعالیت های سیاسی دانشجویی. این مسئله قطعا محدود به رؤسای دانشگاه ها نمیشود و فراتر از آن است چرا که این سیاست واحد را در تمام دانشگاه های کشور شاهد هستیم. دانشگاه هایی که بعضا فضای دانشگاه تهران برای آن ها بسیار فضای باز و غیر قابل تصوری بود! حال دیگر خودتان تصور کنید که چه وضعیتی داشتند و دارند! در سال های پیش از این با نزدیک شدنن به زمان انتخابات هم و غم رؤسا این بود که فضای رخوت موجود در دانشگاه ها شکسته شود و نشاط و شور انتخاباتی به دانشگاه هم برسد. اما گویا با نزدیک شدن به زمان انتخابات سال 92 عکس این قضیه در حال وقوع است. مسئله ای که ناشی از محافظه کاری، ترس و ضد انقلاب پنداشتن دانشجو است. از 4 خرداد که تقریبا مصادف است با قطعی شدن اسامی نامزدها و ارائه برنامه هایشان، امتحانات شروع میشود و تا چند روز مانده به انتخابات هم تمام میشود و دانشگاه ها و خوابگاه ها هم  تعطیل میشوند. که چه بشود؟ که مبادا دانشگاه ها باز باشند و انقلاب به خطر بیفتد! بهانه ای که برای این امر بیان شده است این است که دانشجو ها با فراغت ذهنی بتوانند به مسئله انتخابات بپردازند اما طرحی که ارائه شده دقیقا در راستای عکس نتیجه خواهد داد. استدلالی که برای وقوع چنین امری به کار برد شده را میتوان برای رد کردنش به کار برد و این هم از عجائب روزگار ماست چرا که با این کار فشردگی درس ها بسیار زیاد شده و بازه زمانی قبل از امتحانات فرصت بسیار اندکی برای فکر کردن پیرامون موضوع انتخابات است، در حین امتحانات هم که تکلیف روشن است. گویا مسئولین انتظار دارند که دانشجوها در عرض چند روز روزهای نزدیک به انتخابات که بیش از شعور شور میدان داری میکند- فکر و تحقیق و تحلیل کنند، به نتیجه برسند، در انتخابات حضور پرشور داشته باشند و مشت محکمی هم به دهان استکبار بزنند.

در حال حاضر نه تنها از طرف حاکمیت تمایلی برای افزایش فهم سیاسی دانشجویان وجود ندارد بلکه از آن جلوگیری هم میشود و این موضوع بیش از همه به ضرر خود انقلاب و جمهوری اسلامی است. با وجود تاکید های چند باره رهبری راجع به لزوم سیاسی بودن دانشگاه -و نه سیاست زده بودن- همچنان در عمل چیز دیگری مشاهده میشود. در دوره ای مبتلا به سیاست زدگی شده ایم و در دوره ای هم مبتلا به سیاست زدائی.

خلاصه ی کلام ان که در این شرایط نمی توان انتظار داشت که دانشجو با فکر و تحلیل و کافی به مسأله انتخابات بپردازد، نمی توان اتظار داشت که که دانشگاه سیاسی باشد و دانشجو فهم سیاسی داشته باشد. انتظار بازتولید انقلاب اسلامی در دانشگاه ها هم گزافه ای بیش نیست.

در چهار چوبی کلی تر انتقاد اصلی به آن امری است که مصلحت نامیده میشود اما بیش از آن که به مصلحت مردم و نظام اسلامی باشد مصلحت های خوساخته ی گروه ها و جریان هاست. مصلحت هایی که به جای حفظ منافع توده های مردم ثروت، قدرت و رسانه را در دست عده ای خاص متمرکز میکند.

در پایان به این سخن رهبری توجه کنیم:

«اما متأسفانه‌ گروهی‌ بدنبال‌ سیاست‌زدگی‌ و گروهی‌ بدنبال‌ سیاست‌زدائی‌، دائما تبدیل‌ فضای‌ فرهنگی‌ کشور را به‌ سکوت‌ مرداب‌ گونه‌ یا تلاطم‌ گرداب‌وار، می‌خواهند تا در این‌ بلبشو، فقط صاحبان‌ قدرت‌ و ثروت‌ و تریبون‌، بتوانند تأثیرگذار و جریان‌ساز باشند و سطح‌ تفکر اجتماعی‌ را پائین‌ آورده‌ و همه‌ فرصت‌ ملی‌ را هدر دهند و اعصاب‌ ملت‌ را بفرسایند و درگیری‌های‌ غلط و منحط قبیله‌ای‌ یا فرهنگ‌ فاسد بیگانه‌ را رواج‌ دهند و در نتیجه‌ صاحبان‌ خرد و احساس‌، ساکت‌ و مسکوت‌ بمانند و صاحبدلان‌ و خردمندان‌، برکنار و در حاشیه‌ مانده‌ و منزوی‌، خسته‌ و فراموش‌ شوند. در چنین‌ فضائی‌، جامعه‌ به‌ جلو نخواهد رفت‌ و دعواها، تکراری‌ و ثابت‌ و سطحی‌ و نازل‌ می‌گردد، هیچ‌ فکری‌ تولید و حرف‌ تازه‌ای‌ گفته‌ نمی‌شود، عده‌ای‌ مدام‌ خود را تکرار می‌کنند و عده‌ای‌ دیگر تنها غرب‌ را ترجمه‌ می‌کنند و جامعه‌ و حکومت‌ نیز که‌ تابع‌ نخبگان‌ خویش‌اند، دچار انفعال‌ و عقبگرد می‌شوند. برای‌ بیدار کردن‌ عقل‌ جمعی‌، چاره‌ای‌ جز مشاوره‌ و مناظره‌ نیست‌ و بدون‌ فضای‌ انتقادی‌ سالم‌ و بدون‌ آزادی‌ بیان‌ و گفتگوی‌ آزاد با «حمایت‌ حکومت‌ اسلامی‌» و «هدایت‌ علماء و صاحبنظران‌»، تولید علم‌ و اندیشه‌ دینی‌ و در نتیجه‌، تمدن‌سازی‌ و جامعه‌پردازی‌، ناممکن‌ یا بسیار مشکل‌ خواهد بود»                                                                                                                                    ۱۳۸۱/۱۱/۱۶

 

که به وضوح در حال حاضر در مسأله سیاسی بودن دانشگاه ها «حمایت‌ حکومت‌ اسلامی‌» گرچه در حرف زیاد است اما در عمل وجود ندارد.

 

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۲۱
مجید خسروپور

 این مطلب خرداد سال گذشته برای نبض نوشته شده بود، روزهایی که یکی از نشریات دانشکده علوم اجتماعی که به نوعی به انجمن اسلامی هم وابستگی داشت سرمقاله ای توهین آمیز نسبت به امام هادی منتشر کرده بود


این نوشتار سعی بر آن دارد تا با نگاهی گذرا بر آن چه بر انجمن های اسلامی از ابتدا تا کنون و به خصوص پس از انقلاب اسلامی گذشته، سیر تحولات فکری و جهت­گیری­های سیاسی آن را در گذر زمان تا حد مقدور مورد بررسی قرار دهد:

قبل از اینکه امامی مطرح شود و خط امامی، انجمن اسلامی در دانشگاه تهران از طرف آن­هایی که علقه های مذهبی بیشتری داشتند برای مقابله با تبلیغات ضددینی احزابی همچون حزب توده و جریان­های تجددزده و دین‌ستیز تأسیس شد. در واقع هدف اصلی تشکیل انجمن های اسلامی از طرف بانیان آن در ابتدا نه فعالیت های سیاسی در عرصه دانشگاه که محفلی بود برای زنده نگه داشتن یک اسلام حداقلی در فضای آن روز دانشگاه­ها.

اما به مرور و در دهه­ی 30، سویه های سیاسی این تشکل به سمت استکبار­ستیزی و مبارزه با امپریالیسم پیش رفت، نمونه بارز آن را میتوان در 16 آذر سال 32 و مقاومت دانشجویان با ورود نیکسون به ایران و شهادت 3نفر از دانشجویان دانشکده فنی دانست.

اما  از سال 42 با آغاز نهضت روحانیت و به ویژه پس از سیطره یافتن گفتمان امام و نقش­آفرینی جدی چهره­هایی نظیر شهید مطهری، دکتر شریعتی، شهید مفتح، شهید بهشتی و آیت­الله خامنه­ای، فضای غالب تحرکات و فعالیت­های دانشجویی به سمت تفکر اسلام انقلابی سوق پیدا کرد و رفته رفته گفتمان امام خمینی به تنها محور نقش­آفرینی حرکت اسلامی دانشجویان و انجمن­های اسلامی تبدیل شد. در این دوره مبارزات مردمی و مدنی، مباحثات ایدئولوژیک و روشنگری با حضور در بین اقشار مختلف مردم و راه­اندازی راهپیمایی­ها، مهم­ترین مدل نقش­آفرینی دانشجویان بود. البته هم چنان عده ای از افراد تشکل های دانشجویی به اسلام فقط به چشم یک مکتب برای مبارزه نگاه میکردند و آرمان شهرشان در رسیدن به دموکراسی وآزادی خلاصه میشد. در واقع چنین دیدگاهی میتواند ریشه در انگیزه­های شکل گیری انجمن اسلامی نیز داشته باشد. که البته بعدها نیز در برخی جریانات و احزاب همچون نهضت آزادی بروز و ظهور یافت.

با پیروزی انقلاب اسلامی این تشکل به عنوان تأثیرگزار­ترین تشکل در سطح دانشگاه مطرح شد، تشکلی که دیگر راهش و روشش و منشش بر «خط امام» استوار بود و امام تنها محور و معیار عملکرد آنان بود. استکبارستیزی، عدالت­خواهی، صدور انقلاب، راه اندازی نهادهای انقلابی، جهاد سازندگی و رسیدگی به محرومین، مباحثات ایدئولوژیک و وحدت حوزه و دانشگاه از مهم­ترین عناصر گفتمان غالب بود. به پیشنهاد امام انجمن­های اسلامی در مجموعه­ای تحت عنوان «دفتر تحکیم وحدت» مجتمع شدند.

البته بعضی از اعضای انجمن اسلامی در سال های پیش­تر به علت همان نگاه ابزار محور به اسلام برای مبارزه و سقوط رژیم شاهنشاهی از این تشکل جدا شدند و به مبارزات مسلحانه علیه رژیم پهلوی روی آوردند، که انجمن دانشجویان مسلمان وابسته به سازمان مجاهدین خلق نیز از این دسته­اند. اینان نیز بعد از انقلاب اسلامی و انقلاب فرهنگی در دانشگاه­ها و نیز اعلام جنگ مسلحانه  مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی از صحنه­ی دانشگاهی حذف شدند و انجمن اسلامی بدون رقیبی در دانشگاه به فعالیت پرداخت.

با تشکیل حزب جمهوری اسلامی و شکل­گیری جناح راست و چپ بر محور عناصری نظیر حد و مرز ولایت فقیه و میزان پررنگی عدالت­خواهی و استکبارستیزی، انجمن‌­های اسلامی خود را به به جناح چپ، که خود را «خط امام» خوانده و در زمینه استکبارستیزی رادیکال­تر عمل می­کرد و عدالت­خواهی در گفتمان آن پررنگ­تر بود، نزدیک کرد که البته تقابل­هایی هم بین شاخه­ی دانشجویی حزب جمهوری اسلامی و انجمن­های اسلامی پیش آمد. عده­ای از اعضای دفتر تحکیم که گرایشات راست داشتند از آن حذف شدند. تحکیم به شدت از دولت مهندس موسوی دفاع می­کرد. رفته رفته تحکیم به سکوی پرتاب به حاکمیت و رشد سیاسی بدل ­شد. در انتخابات­ها لیست داد و مانند احزاب سیاسی با گروه­ها ائتلاف کرد.

...در سال 68 و با روی کارآمدن دولت سازندگی فضا بر تشکل­ها­یی که گرایشات چپ داشتند در دانشگاه تنگ آمد. دولت هاشمی با بستن فضای نقد، به وجود آوردن فضای امنیتی و پروبال دادن به گروه­های مخالف تحکیم در دانشگاه­ها و همچنین تصفیه­ی دولت، مجلس و قوه­ی قضاییه از جناح چپ ، باعث سرخورده شدن و به انزوا رفتن تحکیمی ها شد. در همین سال ها بود که رهبر معظم انقلاب فرمود: «خدا لعنت کند کسانی را که نمی­خواهند دانشگاه­ها سیاسی باشد» این برخور­ها از یک طرف زمینه ساز رکود تحکیم شد و از طرف دیگر خود تحکیمی­ها به علت نداشتن چهارچوب فکری منسجم و همچنین تغییر مواضع و روابط بعضی از انقلابیون­شان دچار نوعی سردرگمی شدند. انفعال تحکیمی­ها در برابر علوم انسانی غربی و گزاره­های مدرن و پست مدرن باعث شد تا به دامان لیبرال­ها و حتی نهضت آزادی بیفتند و آرام آرام از خط امامی که روزی ملاک و معیار کارهایشان بود فاصله گرفتند. تبدیل شدن به تریبون تجدیدنظرطلبان، آغاز روند استحاله­ی فکری و اخلاقی تحکیم بود.

پس از 2 خرداد سال 76 و روی کار آمدن دولت خاتمی، تحکیمی­ها هم از انزوا در آمدند و فعالیت­های­شان را در سطح دانشگاه­ها گسترش دادند اما عده­ای از آنان با روند فکری و اخلاقی حاکم بر تحکیم مخالف بودند و در سال 78 تحت عنوان انجمن اسلامی دانشجویان مستقل از آن جدا شدند. جریان دوم خرداد و دفتر تحکیم به این انشعاب واکنش نشان دادند و آنان را نفوذی­هایی خواندند که قصد استحاله و فروپاشی انجمن اسلامی را داشته­اند. در مقابل، انجمن­های مستقل هم خود را «انجمنی­های واقعی» قلمداد کردند که رسالت افشای انحرافات و خیانت­های گروه­هایی در دل تحکیم و انجمن اسلامی را بر عهده دارند، و همین افشاگری را عامل واکنش تند تحکیم و انجمن اسلامی اعلام کردند.گفته­ی «رضا حجتی» عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت نیز فابل تأمل است که :  (دفتر تحکیم وحدت) اندیشه­های امام(ره) را در قالب تفکرات خاتمی دنبال میکرد .

در سال­های 80 و 81 اختلافاتِ داخلی تحکیم نیز شدت گرفت. این منازعات از سال 76 و اختلاف بر سرِ ماندن یا خروج از نظام شروع شد و در اوایل دهه­ی 80 و اختلاف بر سر اساسنامه شدت گرفت.عده­ای از اعضای تحکیم که معتقد به نفوذ تفکرات التقاطی و الحادی در دفتر تحکیم بودند، با برگزاری نشستی در دانشگاه شیراز به منظور تعیین شورای مرکزی، با حضور اکثریتی از انجمنی‌ها که به حضور در چارچوب نظام معتقد بودند، شورای مرکزی را انتخاب کردند. اما انجمن‌های مخالف با تشکیل نشستی دیگر در دانشگاه علامه، شورای مرکزی دیگری انتخاب کردند؛ حاصل این مناقشه، تفکیکِ تحکیم به دو گروه بود که به طیف شیراز و طیف علامه معروف شدند. طیف شیراز بعدها تداوم حیات داد و طیف علامه با تحریم انتخابات و طرح رفراندوم به سمت خروج از حاکمیت سوق پیدا کرد.

طیف علامه که حالا دیگر هیچ شباهتی به انجمنِ اسلامیِ خطِ امامی نداشت، به بستری برای اتحاد تمام گروهک­های ضدانقلاب، از لیبرال­ها تا کمونیست­ها و از ناسیونالیست­های باستان­گرا تا پان­کردها و پان­ترک­های جدایی­طلب تبدیل شد؛ اقداماتی هم­چون حمله به گزاره­های صریح دینی از طریق نشر مطالب توهین­آمیز در شب­نامه­ها، برگزاری تجمعات با شعار تغییر ساختار سیاسی کشور و  حتی حضور علنی در ملاقات­های رسمی و غیررسمی با سیاسیون امریکایی و رابطین آن‌ها، ایجاد آشوب و منازعات فیزیکی با جریانات اسلامی دانشجویی طیف علامه را خیلی زود به انحلال کشاند و «غیرقانونی» کرد. ایجاد آشوب و درگیری­های پی­درپی به ویژه در تقابل با حرکت­های دینی (مثلاً در جریان تدفین شهدای دانشگاه شریف و امیرکبیر) و ایستادن در کنار اشغالگران در جریان جنگ غزه از دیگر اقدامات طیف علامه است.

اما طیف شیراز بر پایبندی خود به قانون اساسی و اصل، موضوع و مصداق ولایت فقیه تأکید کرد و بخش عمده­ای از وقتش را صرف نفی رفتار­های افراطی طیف علامه کرد.

در این میان انجمن تهران عملا رویکردی مستقل از طیف علامه و شیراز برگزید، در این رویکرد از طرفی خود را داخل نظام میبینند و  از طرف دیگر هیچ­گاه از ساختار شکنان اعلام برائت نمی­کند و حتی برای ساختارشکنی بسترسازی هم می­کنند، از یک سو در ارتباط با رسانه­ها و نهادهایی مثل دانشگاه و نهاد رهبری در دانشگاه به شدت حامی گفتمان اسلام، امام و انقلاب و ولایت فقیه هستند، اما از سویی از حضور عناصر مشخصاً سکولار یا ضداسلام و پان­ایرانیست یا بی­مبالات به مظاهر شریعت در این تشکل جلوگیری نمی­کند و به نظر می­رسد از این بابت نگران هم نیست، به شدت پایبند به اسلام هستند ولی در نشریه­شان زیر اسم اسلام در حکم صریح اسلامی تردید میکنتد. خط امامی هستند ولی تمام آمال و آرزویشان در بازرگان و مصدق خلاصه میشود و اخیرا هم که گویا دغدغه­ی دین پیدا کرده­اند! ملقمه­ای از تناقضات­اند و با اعتماد به نفس ادّعای خط امامی بودن هم دارند!

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۳۱
مجید خسروپور